سه تارم رو بعد از چندین سال خاک خوردن در چندین خونه و در جاهای مختلف منزل اعم از گوشه ی اتاق و بالای کمد و ... بیرون کشیدم و بالاخره صداش رو درآوردم! خلاصه احساس خیلی خوبیه وقتی که دوباره انگشتان دست چپم روی سیمهاش به حرکت در میان! البته از آماتور هم یک پا آماتورترم و بعد از چندین جلسه کلاس رفتن پیش کسی که در واقع ساز اصلیش سنتور بود، خودم توی خونه مشغول یادگیری شدم. بعدش هم که تازه درست و حسابی داشتم راه میفتادم، دست عزیز بنای ناسازگاری رو گذاشت. به قول شتر نقال توی شهر قصه هیچ دشمنی بدتر از دست خود آدم نیست :) یه جایی چند روز پیش می خوندم که یکی از ویژگیهای سه تار رابطه ی احساسیه که بین نوازنده و این ساز به وجود میاد! من که هنوز نوازنده به حساب نمیام ولی اونقدر رو مینتونم شهادت بدم که آرامش خاصی به آدم میده و هر چند که بعد از دقایقی چند اسید لاکتیک شانه ی چپ بالا میزنه، با این وصف روح نشاط خاصی پیدا میکنه...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر