۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

وقتی تو نیستی

اول صبح در اثر خوندن ایمیلی از اداره ی مهاجرت اونقدر عصبانی شدم که به معنای واقعی کلام صدای غلیان خونم رو در شرایین میشد شنید! من جداً به این نتیجه رسیدم که در کارگزینی این اداره غربیلی رو تعبیه کرده اند که موقع گزینش هر چی آدم نژاد پرست و بیگانه ستیز رو الک کرده و استخدام می کنند! متأسفانه این برای اکثر این کشورهای غربی صدق می کنه... بگذریم چون اگه زیاد وارد معقولات بشیم و بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم، رفتاری که در وطن خودمون با بیگانگان دارند صدها مراتب بدتر از اینه و با دیدن اون رفتارها آدم برای اینها صد تا صلوات هم میفرسته...ا
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است: عزیزم، از این ترانه خوشت اومد... پس در اینجا اون رو به تو تقدیم میکنم و امیدوارم که همونطور که در این لحظات سحری شنیدنش به من آرامش داد، تو رو نیز دلشاد کنه!... وقتی تو نیستی...ا


ابی - وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی گم میشه آفتاب
خاکستر میشه حریر مهتاب
از رفتنت من پر میشم از شب
شب دلهره شب اضطراب

وقتی تو نیستی دنیا شب میشه
شب از دل من شب تا همیشه
بی تو هر نفس تکرار ترسه
لحظه لحظه نیست نبض تشویشه

بي تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ی ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

هیچکی عاشقت اینجور که منم
نبود و نشد لاف نمیزنم
من از تویی که بد کردی با من
گله میکنم دل نمیکنم

بي تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

بي تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ی ساز
بالی اگه هست از جنس کوهه
از رنگ خاک و حسرت پرواز

هیچ نظری موجود نیست: