۱۳۸۶ شهریور ۲۳, جمعه

بارون

اگه می دونستید که اینجا از صبح تا به حال چقدر و با چه شدتی بارون اومده، اونوقت به من حق می دادید، که چرا حتماً باید در این مقوله بنویسم...:) راستش وقت ناهار گفتم بچه ی زرنگی باشم و برم یک کار کوچیکی رو توی شهر انجام بدم. از پنجره بیرون رو نگاه کردم و دیدم که داره بارون میاد ولی با خودم گفتم اشکالی نداره، چتر دارم دیگه... خلاصه به در خروجی ساختمون که رسیدم و در اتوماتیک که باز شد، چشمتون روز بد نبینه: بارون معمولی دیگه نبود و بیشتر شبیه بارونهای موسمی خط استوا بود...دمم رو کولم گذاشتم و دست از پا درازتر سر میز کارم برگشتم...:) توی آهنگ زیر هر چند بارون به اون شدت نمی باره ولی آکنده از خاطره است...ا


ویگن - بارون بارونه

بارون بارونه زمینا تر میشه
گل نسا جونم کارا بهتر میشه
گل نسا جونم تو شالیزاره
برنج میکاره میترسم بچاد
طاقت نداره طاقت نداره
دونای بارون ببارین آرومتر
بارای نارنج داره میشه پر پر
گل نسای منو میدند به شوهر
خدای مهربون تو این زمستون
یا منو بکش یا اونو نستون
بارون میباره زمینا تر میشه
گل نسا جونم کارا بهتر میشه
گل نسا جونم غصه نداره
زمستون میره پشتش بهاره

هیچ نظری موجود نیست: