امسال تابستون شمال اروپا اصلاً هوای جالبی نداشت. اینقدر بارندگی بود که بعضی از کسبه ی قدیمی و کهنه کار معتقدند که در سی سال اخیر به این اندازه وضع کاسبیشون خراب نبوده!... به هر حال ما دیگه فکر می کردیم که تابستون تموم شد و داشتیم دیگه یواش یواش خودمون رو برای هوای سرد پاییزی آماده می کردیم. من حتی دیگه داشتم به فکر درآوردن لباسهای زمستونی می افتادم که گرمایی ناشناس برای چند روز هم که شده دوباره از راه رسید. هوای آفتابی و دلپذیر روح تازه ای در آخر هفته ی ما دمید...ا
مدتها بود که در کنار اون دریاچه قدم نزده بودم. پارسال تقریباً هر آخر هفته سری به اونجا میزدم، نونهای خشکی رو که در طول هفته جمع شده بودند به اردکها و مرغابی ها میدادم و بعدش طوافی به دور دریاچه میکردم...خلاصه دوباره بعد از ماهها گذری به اونجا زدم...چقدر زیبا و دلپذیر بود! و همراه بودن یار زیبایی طبیعت رو صد چندان می کرد...ا
مدتها بود که در کنار اون دریاچه قدم نزده بودم. پارسال تقریباً هر آخر هفته سری به اونجا میزدم، نونهای خشکی رو که در طول هفته جمع شده بودند به اردکها و مرغابی ها میدادم و بعدش طوافی به دور دریاچه میکردم...خلاصه دوباره بعد از ماهها گذری به اونجا زدم...چقدر زیبا و دلپذیر بود! و همراه بودن یار زیبایی طبیعت رو صد چندان می کرد...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر