گاهی وقتها ترجمه کردن بعضی از کلمات و عبارات از یک زبون به زبون دیگه جداً خیلی سخت میشه! به خصوص وقتی آدم مدت زیادی از محیط طبیعی اون زبون به دور هست! منظورم اینه که مثلاً آدم به طور روزمره زبون مادریش رو در خارج از کشور استفاده میکنه ولی گنجینه ی لغویش به مرور زمان کمرنگ میشه... اصطلاح "راحت شدن" و یا راحت طلب شدن" در رابطه ی بین دو نفر هم از اون ترجمه های خیلی مشکله... به هر حال امیدوارم که متوجه منظورم بشید: وقتی کسی در رابطه اش چنان احساس راحتی میکنه که دیگه نیازی برای تلاش در بهتر کردنش نمیبینه! متاسفانه این اتفاقیه که برای بسیاری از روابط میافته تا جایی که چه بسا باعث تخریب کاملشون میشه! یکی میگفت: اون لحظه ای که به خیال خودت فکر کردی که به دستم آوردی، درست در همون لحظه است که از دستم دادی...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر