۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

چند نکته

روز یکشنبۀ خیلی طولانیی بود. با اینکه کلی کار انجام دادم ولی انگار از اون روزایی بود که نمیخواست تموم بشه! الان هم اومدم خونه و دیدم که یک خورده وقت دارم تا دوباره بزنم بیرون و وقت رو غنیمت شمردم و گفتم با دوست قدیمی خودم یک گپ کوتاهی هم که شده باید بزنم.
یک نکتۀ جالبی رو که متوجهش شدم این بود که دوستای قدیمی که توی فیسبوک معمولاً هیچ خبری ازشون نیست و آدم نمیدونه که اصلاً میان اونجا و سری میزنن یا نه، به محض اینکه عکسی چیزی از خودت میذاری یکهو میبینی همشون میان و تو رو مورد لطف خودشون قرار میدن. من معمولاً عادت ندارم عکسی اونجا بذارم، یعنی فکر میکنم که اگه عکس اونجا گذاشتی دیگه امکان برداشتنش خیلی سخته. این چند وقته به واسطۀ اتفاقاتی که توی زندگیم افتاد، به ناچار عکسم رو یکی دوبار عوض کردم و خلاصه انگار همین عکسها تعجب خیلی ها رو برانگیخته بود... در هر حال پدیدۀ جالبیه و اصلاً بهش فکر نکرده بودم :)
یک چیز دیگه ای رو که میخواستم اینجا بهش اشاره ای کردم باشم، نوشته های من در اینجاست. درسته که زندگی من درست مثل کتاب بازی میمونه که گاهگداری بعضی از صفحات یا حتی جملاتش رو اینجا مرقوم میکنم و درسته که بیشتر وقتا نوشته هام بر اساس تجربیات شخصی منه، ولی در بیشتر موارد مسائلی رو که مطرح میکنم جنبۀ عمومی دارن. یادم میاد یکی یه موقعی در مورد نوشتن خاطرات به این شکلش میگفت که آدمایی که اینجا مینویسن صرفاً برای جلب توجهه که این کار رو میکنن! و جوابی که من دادم این بود که اگه آدم بخواد به دنبال جلب توجه باشه، مطمئناً راههای خیلی بهتر و آسونتری برای اینکار وجود داره. مهمترین خط مشیی رو که من توی این سالها که اینجا قلم زدم، این بوده که نه اسم ببرم و نه به کسی توهین بکنم. مینویسم چون نوشتن رو دوست دارم. در این خونه هم به روی همه بازه. طاقت شنیدن نظرات و انتقادات همه رو هم دارم. نظرات مطرح شده کاملاً بازتاب افکار شخصی خود من هستن و اگر غیر از این باشه حتماً مأخذ رو ذکر میکنم... انگار دیگه یواش یواش شبیه اتمام حجت شد و غرضم از باز کردن این جریان به هیچ وجه این نبود. سالیان سال پیش یادم هست که چیزایی شبیه به این نوشته بودم، ولی انگار هر از گاهی بد نیست بعضی از مسائل برای خود آدم یادآوری بشن!

هیچ نظری موجود نیست: