۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

بیابان را سراسر مه گرفته است

محسن نامجو - بیابان را سراسر مه گرفته است

بیابان را سراسر مه گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان خسته لب بسته نفس بشکسته
در هذیان گرم مه
عرق می ریزدش آهسته از هر بند
- بیابان را سراسر مه گرفته ( می گوید به خود عابر )

سگان قریه خاموشند
در شولای مه پنهان به خانه می رسم
گل کو ؟
نمی داند . مرا ناگاه در درگاه می بیند
به چشمش قطره اشکی
بر لبش لبخند
خواهد گفت :
بیابان را سراسر مه گرفته

با خود فکر می کردم
که مه گر همچنان تا صبح می پاییید
مردان جسور ازخفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می گشتند
بیابان را سراسر مه گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است


احمد شاملو

هیچ نظری موجود نیست: