۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه
اهریمن سانسور
دلم میخواست میتونستم همه ی اون چیزهایی که در درونم در حال گردش و چرخش هستند رو به تیزی قلم بکشم، ولی همیشه موقع نوشتن اهریمن سانسور انگار که به سراغم میاد، بالای سرم می ایسته و تک تک کلماتم رو کنترل میکنه! دلم میخواست میتونستم از تمام پلیدیهایی که در اطرافم در جریان بوده و هست بنویسم، ولی این وجدان لعنتی همش نوایی سر میده که به فکر این باش و به فکر اون باش! شاید این از نوشته ات ناراحت بشه، شاید اون به تریج قباش بر بخوره... آخه تا کی؟! تا کی باید سکوت کرد و دم نزد؟ تا کی باید دائم سیاست به خرج داد و ظاهر رو حفظ کرد؟ تا کی باید هر جور خفت و خواری رو در اطراف دید و صم و بکم بود؟... دلم میخواست میتونستم از ته دل چنان فریاد بکشم تا از حنجره هام دیگه صوتی به ارتعاش در نیاد که شما بدکاران، شما منحطان دور از هر گونه اخلاق نیک بشری، حالم از همگیتون به هم میخوره... بهشت و دوزخی در کار نخواهد بود و توی همین دنیا به جزای اعمال کثیف و شنیعتون خواهید رسید!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
سلام
عمو ناصر بنویس بنویس واز سانسور فرار کن حداقل یک بار بنویس هر چند منتشرش نکنی مهم اینه که بنویسی چون این یک جور تخلیه است که بسیار هم مهم است از لحاظ بهداشت روحی روانی بله توی زندگی کثافتکاری هایی را انسان شاهد خواهد بود که جز فریاد انرا درمانی نیست اما نوشتن مفید است در این شرایط نوشتن در حکم فریاد رد کوهستان است وتخلیه در دشت پهناور ووسیع بی سر وته
البته من کوچک تر از ان هستم که بگویم شما چه کنید یک وقت تصور نکنید دارم از بالا حرف می زنم من زیر پای شمایم
سلام :)
کاش به همین سادگیها بود و آدم میتونست هر وقت که دلش میخواد بدون در نظر گرفتن بقیه ی آدما "هر چه میخواهد دل تنگش بگوید"! سخن و قلم مسئولیتی بزرگ داره که شاید خیلیها حتی بهش فکر هم نمیکنند!
ارسال یک نظر