۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

خورشید راستین

نزدیک به سه دهه ی پیش در عروس شهرهای این قاره دوست خوبم جملاتی رو گفت که اینقدر خوشم اومد که وادارش کردم با اون خط خوشش به صورت لوحه ای بنویسه، و آویزونش کردیم به دیوار:
Eğer bir gün gerçek bir güneş doğmak isterse
sen istersen de istemezsen de, o doğar
اگر خورشیدی راستین قصد بر طلوع کند،
چه تو بخواهی چه نخواهی، طلوع خواهد کرد

این کلمات در طی این سالهای متمادی بارها و بارها صحتش برای من به اثبات رسیده! باور کردنی نیست که وقتی قرار باشه اتفاقی بیفته، چطور همه چیز دست در دست همدیگه میدند تا همه چیز همونطور که انگار از قبل تعیین شده باشه، مثل قطعات پازل کنار هم بشینن و تصویر نامعلوم شکلی معلوم به خود بگیره! این خورشید راستین چند سال پیش به طرز معجزه آمیزی برای من طلوع کرد، در دورانی که حتی کل وجودش برای من زیر سؤال بود... و فرشته ای که پرده های دخمه ی تاریک ذهنم رو به کناری زد و خورشید راستینم رو به من نشون داد...

هیچ نظری موجود نیست: