این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب همی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
- خوب دوست باوفای من که سالی یکبار به یاد دوست قدیمیت می افتی و قدم رنجه میفرمایی و به ما سرکی میزنی، حالا این عددها چه جوری بودند؟! آخه میدونی ترجیحاً دیگه میخوای بهش فکر نکنی :)
- عجب! که یادت رفته؟! پس بذار حالیت بکنم (به قول حاجی خرسه توی شهر قصه ها!) اولش فرد بود، بعد هی زوج اومد و پشتش باز فرد. یک و یک بود، دو و دو بود و سه و سه... حتی چهار و چهار هم اومد!
- ای بابا، صبر کن، صبر کن! چهار و چهار دیگه کی اومد؟! اصلاً حواسم نبود! مطمئنی تو؟
- آره، قربونت برم :) از اون که دیگه خیلی گذشت!... آره، دوست خوب من، صفر و دو بود، دو و چهار اومد و حالا دیگه نوبتی هم باشه نوبت چیه؟
- والله چه عرض کنم؟
- چهار و شیشه دیگه...
- چهار و شیش؟! ... آره، راست میگی انگار! چهار و شیش... ای وای بر من، ای وای بر من...:)
۲ نظر:
سلام
امیدوارم غافله عمر برای شما پر بار وخوش وخرم بگذرد
مرسی جهانگرد عزیز! من هم برای تو همین آرزو رو دارم و البته برای همه ی انسانهای رو کره ی خاکی...
ارسال یک نظر