۱۳۸۶ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

بلیط بخت آزمایی

- یه آرزو بکن!
با لبخندی به لب بهش نگاه می کنم، دستم رو به طرف چشمهام می برم و با انگشت سبابه تار مژه ای رو از روی گونه ام بر میدارم.
- خوب چه آرزویی کرده بودی؟ بازم آرزو کردی که بلیط بخت آزماییمون ده میلیون ببره؟
- نه، آرزوم این نبود!
- پس چی بود؟! لابد این دفعه به جای ده میلیون، بیست میلیون بود؟ -
- نه عزیز دلم! تنها آرزوی من پایداری من و توست، پایداری ماست.
نگاهی به چشمهای مهربونش می کنم و با خودم می اندیشم: بلیط بخت آزمایی من مدتهاست که برنده شده!

هیچ نظری موجود نیست: