قدیما یک موقعی مرتب اهداء خون می کردم و خلاصه از مشتریهای پر و پا قرص بخش مرکز اهدای خون بودم. فکر می کردم که این کمترین کاریه که از آدم برای همنوعانش ساخته است! سالهای اخیر اونقدر که درگیر تلاطمات شخصی خودم بودم این وظیفه ی انسانی انگار دیگه داشت از یادم میرفت! تابستون گذشته دوباره خودم رو به مرکز خون معرفی کردم و دوباره در لیست اهداکنندگان قرار گرفتم...چند روز اخیر دائماً توی رسانه ها خبر از کمبود خون میدند! میدونستم که به این زودیها دیگه از من خون نمیگیرند ولی گفتم سنگ مفت و گنجشگ "بیچاره" هم مفت! بله، حدسم درست بود، گفتند: برادر، اینطور که به نظر میاد تو خودت به خون بیشتر احتیاج داری... نشد که ما کار نیک پیشاهنگی امروز رو انجام بدیم...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر