بالاخره سال 2006 هم به پایان رسید... برای من این سال شخصاً سالی پر از حوادث گوناگون بود و با اینکه اتفاقات بد زیاد افتاد، نمیتونم بگم که سال بدی بود! هنوز هم باورم نمیشه که پنج ماه گذشته، یعنی فردا درست پنج ماه از اون روز مقدس میگذره... میگم مقدس چون انگار تمامیه رویدادهای سالهای اخیر زندگیِ من ظاهراً فقط بهانه ای بوده تا این روز به وقوع بپیونده... رهگذرانی دیرپا و زودپا پا به عرصه ی زندگیه من میذارند تا راه رو به طریقی برای این روز فراهم کنند، رهگذرانی که شاید حتی خودشون هم نمیدونستند که چرا بر سرِ راه من قرار گرفتند... بعضیهاشون چه ساده لوحانه فکر کردند که از عموناصر سوءاستفاده کردند و به خیال خودشون رندی به خرج دادند، در حالیکه خودشون فقط ملعبه ی دست سرنوشت برای به وقوع پیوستن حادثه ای فرای این سهل اندیشیهاشون بودند... دیدار دو روح سرگردان در روزی مقدس...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر