۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

هر دم از این باغ بری میرسد

داشتم به نوشته های اخیر اینجا نگاه میکردم دیدم انگار این چند وقته نوشتن های من محدود شده به اول هرهفته! تصادفی در کاره یا نه یا اینکه سیستمی به وجود اومده که خود عموناصر هم ازش خبر نداره، خدا عالمه!
اینکه زندگی بالا و پایین داره دیگه حقیقتیه انکارناپذیر، و اینکه حال و هوای آدمها هم در این بالا و پایین شدن های زندگی تغییر میکنه هم غیر قابل اجتنابه. توی این سالها که مینویسم بهم ثابت شده که حفظ یک ریتم مشخص در نوشتن تقریباً غیرممکنه. یعنی عموناصر که کوچیکتر از این حرفهاست که بخواد خودش رو "نویسنده" بنامه، ولی منهای یک تعداد مشخصی از نویسنده های مشهور در عالم ادبیات که به نظر میاد به محض اینکه پا به این دنیا گذاشتن  قصد بر این داشتن که قلم به دست بگیرن و سیاه رو بر سفید بنگارن، دفتر اعمال دیگر نویسنده ها رو که نگاه میکنی میبینی که چقدر در تولید ادبی بالا و پایین داشتن!
و زندگی، جداً که خیلی بالا و پایین داره، و تأکید میکنم روی کلمات "بالا" و "پایین"، درست مثل منحنیها توی ریاضی. نکتۀ قابل توجه اینجاست که معمولاً نه برای همیشه بالا میمونه و نه برای همیشه پایین... و پر از سورپریزهاست، سورپریزهایی که ازاسمشون پیداست که غیر قابل پیش بینی هستن، و موقعی سر و کله اشون پیدا میشه که حتی تصورش رو نمیکنی، مثل شیئی از آسمون بر سرت نازل میشن... و وقتی که در اون لحظۀ نزول مثل فیلمهای کارتونی پرنده های کوچولوی بامزه دارن دور سرت میچرخن و چشمهات دارن قیلی ویلی میرن از بابت سقوط آزاد اون شیء آسمونی بر وسط ملاجت، با خودت تنها یک فکر میکنی: "هر دم از این باغ بری میرسد  تازه تر از تازه تری میرسد"... ما انسانها هیچوقت یاد نمیگیریم...هیچوقت! هرگز یاد نمیگیریم که دلمون به داشته هامون خوش باشه، نه اینکه غمگین از نداشته ها باشیم، یاد نمیگیریم که قدر داشته هامون رو بدونیم و غصۀ نداشته ها رو نخوریم!

هیچ نظری موجود نیست: