۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

آرامشی بعد از طوفانها

ای آقا، چی بگم از این طوفانها که هر چی بگم بازم کم گفتم :) اصلاً کی گفته که طوفان چیز بدیه؟! درسته که میاد و قصدی نداره به جز تخریب، میاد که تیشه به ریشه ها بزنه، خراب کنه، کن فیکون کنه، بروبه و بره! ولی اگر اومد و نتونست خراب کنه، اگر اومد و نتونست ریشه ها رو از جاشون بکنه و دربیاره، اون موقع است که بعدش آفتاب با اون نور و تشعشع درخشانش در میاد و روزت رو روشن و گرم میکنه... طوفان، وقتی اومد فقط باید که نشکست، باید که قُد نبود، نباید که سینه سپر کرد، نباید که احساس گردن کلفتی به آدم دست بده، و نباید که مبارز به میدون طلبید! وقتی اومد، شاید که باید سر تعظیم فرود آورد، شاید باید که فروتن بود و باید که فقط لبخند زد، چون از قدیم گفتن که "فقط درختهایی از پس طوفان نمیتونن بربیان که گردن رو شق و رق بالا میگیرن، و تنها اونا هستن که میشکنن..."... طوفان، همیشه بعدش آرامشی دل انگیزه، و طوفانها اگه نباشن، هرگز قدر آرامش رو در زندگی نخواهیم دونست! 

هیچ نظری موجود نیست: