۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

خودیابی

اینقدر بازیهای اخیر زندگی با من جالب بوده که توصیفش امکان پذیر نیست! دو ماه پیش اگر بهم می گفتند که چه اتفاقاتی قراره بیفته، به یقین باورم نمیشد... یک رازی رو باهاتون در میون بذارم: هنوز هم در ناباوری خودم به سر می برم!... احساس می کنم که کسی رو که سالیان سال پیش گم کرده بودم، دارم دوباره پیداش می کنم: خودم رو!... انگار که زندگیم داره در عرض این مدت کوتاه زیر و رو میشه و عجیب اینجاست که هیچ ترسی در درونم از این بابت وجود نداره... منی که بارها و بارها بی گناه به جرم مخالفت در برابر تغییر در زندگی محاکمه شده بودم، حالا انگار نه تنها با کمال میل به این تغییرات خیر مقدم میگم بلکه از تمامیه لحظاتش لذت می برم! یک دوست کوچولویی چند روز پیش ازم می پرسید: فکر می کنی ده سال دیگه کجا هستی و مشغول به چه کار؟ الان که به این سؤال فکر میکنم، میگم ده سال که سهله، تو بگو ده روز!... واقعاً ده روز دیگه کجا هستیم و به چه کار؟!...ا

هیچ نظری موجود نیست: