۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

حرف دل

ارتباطات این دوره زمونه زمین تا آسمون با قدیما فرق میکنه، با اون موقعها که من نوجوون بودم، اون دوران که نه موبایلی بود و نه اینترنتی. با این وجود احساس میکنم که آدما راحتتر با هم ارتباط برقرار میکردن و حرف دل همدیگه رو میفهمیدن.
اون دوران ارزوی من این بود که بیسیمی درست کنم و بتونم از اون طریق با کسایی که "جامعه" اون زمان اجازه نمیداد آزادانه باهاشون در ارتباط باشم، تماس داشته باشم. مغازه محبوبم مهران کیت واقع در پشت شهرداری اون دوران بود. از رادیوی یک موج تا هفت موج و آژیر و انواع و اقسام کیتهای الکترونیکی رو با شوق و ذوق درست میکردم. و بالاخره یک روز یک بیسیم درست کردم ولی کار نکرد که نکرد... و من آرزوی داشتن این وسیله ارتباطی رو با نوجوونیهای خودم مدفون کردم...
امروز همه جور وسیله برای ارتباط  برقرار کردن هست. اون بیسیم آرزوی نوجوونیهای من تقریبا دیگه دست هر پیر و جوونی هست، حتی دیگه به صدا بسنده نمیکنیم و تصویر همدیگه رو میبینیم، از این سر دنیا تا به اون سر دنیا، ایمیل هست و چت واَپهای  رنگ و وارنگ، ولی دریغا و صد دریغا که نمیتونیم با هم حرف بزنیم و اونچه که در دل داریم رو به زبون بیاریم! اینهمه پیشرفت کردیم و خیلی هم شاد و خرامانیم از این همه فتوحات علمی که انجام دادیم ولی واقعا به کجا رسیدیم و به کجا داریم میریم... به کجا؟!

یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک برامدیم و بر باد شدیم


خیام

هیچ نظری موجود نیست: