باز هم انگار فاصله ی زیادی در نوشتن اینجا افتاد! دیگه یواش یواش داره به اونجایی نزدیک میشه که باید گفت طبق معمول...
معمولاً عادت به خاطرات روزمره نویسی ندارم و توی این مدت اکثراً سعی کردم که گاهگداری فقط از خاطرات "جالب" بنویسم، ولی امروز میخوام سنت شکنی کنم و از روزمرگی ها بنویسم...
امسال بر خلاف پارسال که این موقع رو در کوچه باغهای وطن مشغول به گشت و گذار بودم، هنوز در حال کار کردن هستم. دو هفته ی دیگه مرخصیم شروع میشه. بین خودمون باشه، واقعاً نیاز به استراحت رو در بدنم احساس میکنم. مشغول نوشتن مقاله ای هستم که حتماً باید قبل از رفتن به تعطیلات تمومش کنم و هنوز خیلی از کارش مونده. امتحانم هم که از امروز درست دو ماه دیگه است! تاریخ امروز رو یک نگاهی بهش بندازید، ببینید دو ماه بعد چه تاریخی میشه، اونوقت اگر لبخند به لباتون نیومد، از خود عموناصر جایزه طلب دارید...:)
خلاصه ی امر رو براتون بگم که امسال تابستون بسیار پر مشغله و در عین پر حادثه خواهد بود: خونه، تعمیرات، مسافرت، جشن، مسافرت، اسباب کشی و امتحان... بازم بگم یا بسه...:)؟
۲ نظر:
سلام عمو ناصر ما شما را دوست می داریم ان شاءالله کار وزندگی روی روال بیفته وتا چشم برهم بزنی سختی ها ومشغله ها به راحتی تبدیل بشه ممنون زنده باشی وپاینده
سلام جهانگرد جان
آقا، شما به ما خیلی لطف دارید و ما رو شرمنده میکنید :) خوشبختانه زندگی در حال حاضر با اینکه مشغله ی فراوون داره، ولی اصلاً سخت نیست...:)
روز و روزگار خوش بادا!
ارسال یک نظر