چه تابستونی بود اون سال! اولین فصل گرم در غربت! تازه چند ماهی میشد که به پایتخت اومده بودیم و کلاس زبان رو هم به اتمام رسونده بودیم. با اینکه سه یار دبستانی با هم از وطن خارج شده بودیم ولی خیلی زود هر کی به راه خودش رفته بود و خلاصه علی مونده بود و حوضش... بعد از اون آخرین شبی که با حال زار از دوست خوبم خداحافظی کرده بودم، دیگه فکر نمیکردم که به این زودیها ببینمش! توی اون چند ماه فقط با هم ارتباط مکاتبه ای داشتیم. تا اون روز که دیدم تلفن زنگ زد، خودش بود! گفت که داره به پایتخت میاد و شاید اصلاً بخواد کلاً به اونجا کوچ کنه. دیگه از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم...ا
بله، چه تابستون خوبی بود! یادمه فامیل یکی از آشنا ها هم از ایتالیا اومده بود و دیگه حسابی با هم گشت و گذار می کردیم. اون بیچاره هم از عشق یک دختره در ولایتشون سر به بیابون گذاشته بود و به شهر ما اومده بود تا شاید بتونه فراموشش کنه :)...ا
شروع اون تابستون خوب بود ولی خوشی مثل خیلی چیزای دیگه توی زندگی انگار باید به پایان می رسید! دوست عاشق ما به شهر خودش برگشت و از محبوبش نتونست بگذره. دوست خوب من هم به دلیل اینکه کار پذیرش تحصیلیش با کارشکنی یک نژادپرست ناب اونجایی درست نشد و مجبور به بازگشت به خطه ی "قلب سبز" اون مملکت شد... و دوباره "علی موند و حوضش"...ا
دیشب وقتی توی ماشین صدای باربرا استریساند رو شنیدم، ناخودآگاه به یاد اون کافه ای افتادم که در اون تابستون سه تایی مشغول گپ زدن بودیم. دوست خوبم رفت و این آهنگ رو روی موزیک باکس انتخاب کرد. من که برای اولین بار این ترانه رو میشنیدم، جقدر از شنیدنش لذت بردم...بعدها تا مدتها وقتی دلم میگرفت و احساس تنهایی می کردم، به همون کافه میرفتم،قهوه ای میگرفتم و به ترانه ی "زن عاشق" گوش میدادم...!ا
بله، چه تابستون خوبی بود! یادمه فامیل یکی از آشنا ها هم از ایتالیا اومده بود و دیگه حسابی با هم گشت و گذار می کردیم. اون بیچاره هم از عشق یک دختره در ولایتشون سر به بیابون گذاشته بود و به شهر ما اومده بود تا شاید بتونه فراموشش کنه :)...ا
شروع اون تابستون خوب بود ولی خوشی مثل خیلی چیزای دیگه توی زندگی انگار باید به پایان می رسید! دوست عاشق ما به شهر خودش برگشت و از محبوبش نتونست بگذره. دوست خوب من هم به دلیل اینکه کار پذیرش تحصیلیش با کارشکنی یک نژادپرست ناب اونجایی درست نشد و مجبور به بازگشت به خطه ی "قلب سبز" اون مملکت شد... و دوباره "علی موند و حوضش"...ا
دیشب وقتی توی ماشین صدای باربرا استریساند رو شنیدم، ناخودآگاه به یاد اون کافه ای افتادم که در اون تابستون سه تایی مشغول گپ زدن بودیم. دوست خوبم رفت و این آهنگ رو روی موزیک باکس انتخاب کرد. من که برای اولین بار این ترانه رو میشنیدم، جقدر از شنیدنش لذت بردم...بعدها تا مدتها وقتی دلم میگرفت و احساس تنهایی می کردم، به همون کافه میرفتم،قهوه ای میگرفتم و به ترانه ی "زن عاشق" گوش میدادم...!ا
Barbra Streisand - Woman in Love
Life is a moment in space
When the dream is gone
It's a lonelier place
I kiss the morning goodbye
But down inside you know
We never know why
The road is narrow and long
When eyes meet eyes
And the feeling is strong
I turn away from the wall
I stumble and fall
But I give you it all
I am a woman in love
And I do anything
To get you into my world
And hold you within
It's a right I defend
Over and over again
What do I do
With you eternally mine
In love there is
No measure of time
We planned it all at the start
That you and i
Would live in each others hearts
We may be oceans away
You feel my love
I hear what you say
No truth is ever a lie
I stumble and fall
But I give you it all
I am a woman in love
And I do anything
To get you into my world
And hold you within
It's a right I defend
Over and over again
What do I do
I am a woman in love
And Im talking to you
Do you know how it feels
What a woman can do
It's a right
That I defend over and over again