اوائل که در اینجا شروع به نوشتن کردم تقریباً هر روز و حتی بعضی از روزها چند بار نوشته ای رو به نوشته ها اضافه می کردم. اون موقعها تیتر وبلاگ اندیشه های روزانه ی عمو ناصر بود! یواش یواش این تیتر تبدیل به اندیشه های گاه و بیگاه شد و حالا هم که انگار به هفته ای یکبار رسیده! می ترسم اگه همین طوری پیش بره مبدل به اندیشه های "سالی یک بار" بشه...:) ولی فکر می کنم که مشغله ی زیاد و ضیق وقت دلیل اصلی این قضیه باشه و گرنه دائماً به نوشتن فکر می کنم و جداً دلم می خواد که حداقل هر روز یادداشتی ولو کوتاه رو در ابن دنیای مجازی مرقوم کنم...ا
الان که در حال نوشتن این مطلب هستم، تا دقایقی دیگه با رئیس الرؤسا در محل کار برای گفتگوی سالانه قرار ملاقات دارم. در این گفتگو من جمله حقوق سال جاری مورد بحث قرار خواهد گرفت! اونهایی که در بخش دولتی در این کشور کار می کنند حتماً با این جمله که "وضع اقتصادی رو که خودتون می دونید... بودجه اجازه ی اضافه حقوق بیشتر از یکی دو درصد رو نمیده...!!!" کاملاً آشنایی دارند و شنیدن این کلمات دل انگیز رو سالی یک بار با هیچ چیز دیگه توی این دنیا حاضر نیستند عوض کنند! واقعاً نمیتونید تصورش رو بکنید که برای این گفتگو در پوست خودم نمی گنجم و از هفته ها پیش ثانیه شماری کرده ام :) به ویژه چون باید پروژه های پژوهشی رو برای کسی تشریح کنم که واژه ی پژوهش رو شاید روزی روزگاری در حال "اطفای حریق" بر سر در آزمایشگاهی دیده باشه و به حتم به این کلمه هیچگاه نزدیکتر از این نشده!..." خر عیسی گرش به مکه برند، چو بازگردد هنوز خر باشد"... جداً که جای بسی تأسفه...ا
الان که در حال نوشتن این مطلب هستم، تا دقایقی دیگه با رئیس الرؤسا در محل کار برای گفتگوی سالانه قرار ملاقات دارم. در این گفتگو من جمله حقوق سال جاری مورد بحث قرار خواهد گرفت! اونهایی که در بخش دولتی در این کشور کار می کنند حتماً با این جمله که "وضع اقتصادی رو که خودتون می دونید... بودجه اجازه ی اضافه حقوق بیشتر از یکی دو درصد رو نمیده...!!!" کاملاً آشنایی دارند و شنیدن این کلمات دل انگیز رو سالی یک بار با هیچ چیز دیگه توی این دنیا حاضر نیستند عوض کنند! واقعاً نمیتونید تصورش رو بکنید که برای این گفتگو در پوست خودم نمی گنجم و از هفته ها پیش ثانیه شماری کرده ام :) به ویژه چون باید پروژه های پژوهشی رو برای کسی تشریح کنم که واژه ی پژوهش رو شاید روزی روزگاری در حال "اطفای حریق" بر سر در آزمایشگاهی دیده باشه و به حتم به این کلمه هیچگاه نزدیکتر از این نشده!..." خر عیسی گرش به مکه برند، چو بازگردد هنوز خر باشد"... جداً که جای بسی تأسفه...ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر