۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

توقعات طَبَق طَبَق

ماها خارج کشوری ها که مدت زیادیه از اون دیار دور بودیم، از اینوریها خیلی ایراد میگیریم که اینا بی عاطفه اند، اینا قدر خانواده رو نمیدونند، اینه خیلی سردند و خلاصه هزار تا از این حرفها... ولی من این رو قبلاً هم گفتم و باز هم میگم: ما خودمون صدها هزار مشکل فرهنگی داریم و اونقدر این مشکلات واضح هستند، که انکار کردنشون درست مثل منکر کروی بودن کره ی زمینه! توقعات، آقا جان، توقعات! تمام ساختار فرهنگی ما روی این کلمه بنیانگذاری شده: در مورد همه چیز از همه دیگه "توقع" داریم، بدون اینکه در نظر بگیریم که آیا حق داشتن چنین انتظاراتی رو داریم یا نه! و از همه ی اینها بدتر، کلمه ی دیگه ای که حتماً در مورد این فرهنگ غلط باید به خاطر بسپرید عذاب وجدانه! یعنی اگر توقعات بیجای ما برآورده نشد، اونوقت به طرف مقابل چنان عذاب وجدانی میدیم، که طرف از زنده بودنش و اصولاً از اینکه یک روزی پا به عرصه ی این دنیا گذاشته، بیزاز بشه! حرف هم که میشه، ادعامون سقف آسمون رو پاره میکنه، که "فرهنگی غنی و چند هزارساله داریم"... واقعاً که!!!

هیچ نظری موجود نیست: