۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

رفقای قدیمی

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

این روزا انگار از دوست و دوستی زیاد اینجا مینویسم. چه میدونم، شاید هم به خاطر اینه که فکر میکنم از اون چیزای مهم و اصولی توی این دنیاست. داشتم فکر میکردم که بعضی از کلمات توی هر زبونی بار مخصوص به خودش رو دارن، بعضی کلمات بیشتر وقتا بار مثبت دارن مثل جوونی و بعضیهای دیگه هم در اکثر موارد بارشون اگه منفی هم حتی نباشه مثبت هم نیست مثل پیری. هرچند که قدیمیها وقتی میخواستن کسی رو دعا کنن میگفتن: پیر شی الهی :) ولی در هر صورت قدیمی و کهنگی و پیری کلماتی نیستن که به طور معمول زیاد حالت مثبتی رو در آدم ایجاد کنن. ولی یک چیزی هست که قدیمیش هیچوقت بار منفی نداره، اگه گفتین چی؟ :) جواب مسئله رو قبل از طرح سؤال البته بهتون داده بودم، یعنی دوستی!
توی دوران جوونی توی زندگی آدم ممکنه خیلیها بیان و برن، دوست و دشمن. توی اون دوران آدم قدر دوستاش رو خوب نمیدونه و به اندازۀ کافی اونجور که باید دشمناش رو جدی نمیگیره! ولی سن هر چی که بالاتر میره آدم بیشتر به یاد دوستای قدیمیش میفته، دوستایی که ممکنه حتی سالها دیگه ازشون خبری نداشته و در عین حال همیشه ته دلش به یادشون بوده، ولی روزگار یک کاری کرده که از هم فاصله بگیرن و به هر شکلی از هم بی خبر بمونن. پیدا کردن این دوستا و گپ زدن باهاشون احساسی به آدم میده که تا توی موقعیتش قرار نگیری هرگز برات قابل درک نیست. اون موقع است که تازه آدم میفهمه که چطور تونسته به این دست، دست روزگار رو میگم، اجازه بده که بینشون فاصله بندازه! وقتی خوب در سالهای عمرش که سپری شدن تعمق میکنه و گذر ایام رو پیش چشم ذهن مروری، پیش خودش فقط میگه که چطور تونستم اسم دوست رو این نادوستها بذارم و اجازه بدم وارد زندگی من بشن؟! چطور؟! یک موی گندیدۀ اون رفقای قدیمی میارزه به تمامی این خیل از دوستی بیخبران!

هیچ نظری موجود نیست: