۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

توهم بازگشت

طبق معمول همیشه اومدم پای کامپیوتر و صفحه ای جدید برای نوشته ای جدید باز کردم، طبق معمول نمیدونستم که در مورد چی میخوام بنویسم :) همین موقع ایمیلی رسید که اصلاً انتظارش رو نداشتم. خوندنش من رو زیاد خوشحال نکرد، یعنی راستش به خاطر خودم زیاد شاد نشدم ولی برای فرستنده بسی شادمان شدم...:)  کلاسهامون برای مدت زیادی تعطیل خواهد بود چون استاد زمانی طولانی رو احتمالاً در وطن خواهد گذراند.
برای کسایی که توی اون دیار زندگی میکنن شاید درک این مسئله یک کمی ثقیل باشه، چون تا اونجایی که من اطلاع دارم، اگر کسی علاقه مند به هنر باشه اینقدر امکانات از نظر زیاده که کسی اصلاً به این مسائل فکر نمیکنه، ولی اینجا در دیار غربته به معنی اخص کلام قحط الرجاله! اگر کسی رو گیر آوردی که کارش خوبه باید دو دستی بچسبیش...
ولی خوب دیگه، چیکار میشه کرد؟ متأسفانه در بین مهاجران پدیده ای وجود داره به اسم "توهم بازگشت به وطن"! اگر میومدن و همه پرسیی بین مهاجرین انجام میدادن، من مطمئن هستم که اکثریت میگفتن که یک روزی همه اشون به وطنشون باز خواهند گشت. این جریان توی ذهن همگی هست، یک عده ای هستن که به زبونش میارن و عده ای دیگه توی خودشون میریزن. یک اقلیت جزئی هم وجود دارن که به دنبال جواب این سؤال هستن و تا جوابش رو پیدا نکنن آروم نمیتونن بگیرن، بنابرین به سفری ماجراجویانه به اون طرفها ممکنه برن و سعی در پیدا کردن جواب این معما بکنن! آمار قطعی در این مورد دادن کار ساده ای نیست، ولی من از طرف خودم و کسایی که در دور و بر بودن و به هم چنین شنیدن از این ور و اون ور، اطلاع دارم که همۀ اونایی که به دنبال این پاسخ رفتن، جواب رو پیدا کردن و این جواب برای همگی یک چیز بوده: دوباره برگشتن به این طرف! دلیلش اصلاً به این سادگیها نیست که شما ممکنه تصورش رو بکننین... شاید یک موقعی در یک فرصت مناسب سعی کردم که این مقوله رو بیشتر بازش کنم و احتمالاً به ریشه یابیش بپردازم...

هیچ نظری موجود نیست: