۱۳۸۵ آبان ۲۵, پنجشنبه

هر چه بادا باد

اصلاً متوجه گذشت زمان نیستم! روزها، هفته ها و ماهها همینطور میاند و مثل برق و باد از کنار ما عبور میکنند... میگن وقتی که خوش میگذره، به آدم چنین احساسی دست میده! نمیدونم شاید هم تا اندازه ای صحت داشته باشه! برای اولین بار توی زندگیم، موفق شده ام که در حد کمینه به آینده فکر کنم و گذشته که دیگه اصلاً هیچ جایی در افکارم نداره! برای من که همیشه در زندگیم در حال نقشه کشیدن برای آینده بودم، این انقلاب بسیار بزرگیه و باید اذعان کنم که واقعاً احساس خوبیه... اینکه نذاری هیچ لحظه ای توی زندگیت از کفت بره، گذشته رو در مدفنش به حال خودش رها کنی و حتی شبهای جمعه هم سر قبرش فاتحه ای نخوای براش بخونی... از آینده ترسی نداشته باشی و برای اتفاقات احتمالیی که ممکنه توی زندگیت پیش بیان، "تره" هم خورد نکنی: هر چه بادا باد...ا

هیچ نظری موجود نیست: