۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

رک گویی

قبل از اینکه به قطب بیام، چند سالی رو توی یک کشوری اون پایین های این قاره زندگی میکردم. چند وقت پیش با یکی از همکارهای جدیدمون اینجا داشتیم گپ میزدیم و از هر دری صحبت میکردیم که بحث به سمت اون کشور سابق محل زندگی من کشیده شد. ازم پرسید که نظرت راجع به مردمان اونجا چیه؟ گفتم: راستش رو بخوای، آدمای خیلی رکی هستند و رودربایستی با کسی ندارند، تا جاییکه اگر ازت خوششون نیاد، مستقیم بهت میگن! بعد اضافه کردم که من شخصاً اونا رو ترجیح میدم، چون دست کم میدونی که با کی طرف هستی و نبایستی مرتب حواست به پشت سر باشه که دشنه ای به گرده ات نشینه! البته این همکار ما حرفهای من زیاد به مذاقش سازگار نیومد، چون همونطور که قبلاً هم توی بعضی از نوشته هام اینجا بهش اشاره کردم، این قطبی های عزیز رفتاری کاملاً متضاد دارند و به ندرت اونچه که در دل دارند رو بیان میکنند!
نکته ای که در این میون باید در تکمیل این موضوع بهش اشاره کرد این هست که البته درسته که رک گویی توی زندگی خوبه ولی سؤالی که این وسط مطرح میشه اینه که تا چه اندازه؟ آیا آدم باید بدون در نظر گرفتن احساسات اطرافیانش هر چه که در درونش گذر میکنه رو به زبون بیاره؟ از اون مهم تر این که کسی که به این شکل رفتار میکنه، آیا خودش تحمل این رو داره که دیگران هم باهاش چنین برخوردی بکنند؟ اگر از من بپرسید، جواب منفی خواهد بود!

هیچ نظری موجود نیست: