۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

او، معنای زندگی من

چند دقیقه ای زود سر ایستگاه رسیدم... طبق معمول! هر کاری میکنم که درست سر وقت خودم رو برسونم و مجبور نشم که بیخودی اونجا علاف بشم، بازم نمیشه انگار! ماشین سرویسهامون رو هم که جدیداً عوض کردن، دفعۀ اول که چند هفته پیش ماشین جدید رو دیدم، به نظرم اومد که پنداری ماشین غول پیکر قبلی زیاد زیر بارون مونده و آب رفته...
برعکس همیشه که اون موقع روز، مشتری این سرویسهای داخلی ما زیاده، هیچ جنبنده ای سر و کله اش پیدا نشد و خودم و خودم تا آخر مسیر بودم. راننده هم مثل همیشه صدای رادیو رو بلند کرده بود. اولش توی افکار خودم غرق بودم ولی رفته رفته صدای رادیو برام واضح و واضحتر شد. مجری با خانم مسنی صحبت میکرد. ظاهراً به خونه اش رفته بود و داشت از کسایی که از طرف شهرداری گاهی توی کارهای خونه به کمکش میومدن، می پرسید. اینطور که از حرفهای خانمه برمیومد بیشترشون خارجی هستن و خلاصه این خانم هم خیلی ازشون تعریف میکرد و میگفت که به هیچ وجه باهاشون مشکل زبان پیدا نمیکنه و همیشه به شکلی مقصود خودش رو بهشون میرسونه... خانمه صدای بسیار مهربونی داشت و انسان دوستی رو میشد کاملاً در صداش حس کرد... و من باز آروم آروم توی افکار خودم رفتم... که ناگهان صدای صحبت کردن توی رادیو مبدل به موزیک شد... مجری ترانۀ محبوب این خانم مسن رو داشت پخش میکرد: "او شاید که چهره ای باشد که فراموش نتوانم کرد..."، ترانۀ زیبای "او" با صدای جادویی شارل آزناور خوانندۀ ارمنی تبار فرانسوی. و چه زیبا "او" رو توصیف میکنه!... "او، معنای زندگی من..."!


Charles Aznavour - She

She may be the face I can't forget
او شاید که چهره ای باشد که فراموش نتوانم کرد،
A trace of pleasure or regret
ردی از خوشی یا پشیمانی،
May be my treasure or the price
شاید که گنج من باشد، و یا بهایی
I have to pay
که باید بپردازم.
She may be the song that summer sings
او، شاید که ترانه ای باشد که تابستان میخواند،
May be the chill that autumn brings
شاید که خنکایی باشد که پاییز به همراه میاورد،
May be a hundred tearful things
شاید که صدها چیز اشک آلود باشد
Within the measure of the day.
در طول روز.

She may be the beauty or the beast
او، شاید که زیبایی باشد ویا شاید که درنده ای،
May be the famine or the feast
شاید که خشکسالی باشد و یا شاید که سرور.
May turn each day into heaven
شاید که هر روز را مبدل به بهشت سازد،
Or a hell
یا که دروزخی.
She may be the mirror of my dreams
او، شاید آینۀ رؤیاهای من باشد،
A smile reflected in a stream
لبخندی منعکس در نهری.
She may not be what she may seem
او، شاید آن نباشد که به چشم میاید، 
Inside a shell
در درون پوسته ای.

She who always seems so happy in a crowd
او، که همواره در جمع خوشبخت به نظر میاید،
Whose eyes can be so private and so proud
که چشمانش شاید چنان درخود و مغرور باشند. 
No one's allowed to see them when they cry
کسی را اذن آن نیست که آنان را به هنگام گریستن ببیند.
She may be the love that can and hope to last
او، شاید که عشقی باشد که آن را توان و امید ادامه میباشد،
May come to me from shadows of the past
شاید که از میان سایه های گذشته ای به سراغم بیاید،
That I remember till the day I die
که تا زنده ام به یاد خواهم آورد.

She may be the reason I survive
او، شاید که دلیل بقای من باشد،
The why and where for I'm alive
علت و مکان زنده بودن من،
The one I'll care for through the rough
آنی که حمایتش خواهم کرد در 
And rainy years
سالهای سخت و بارانی.
Me I'll take her laughter and her tears
من، خنده ها یش را و اشکهایش را خواهم گرفت
And make them all my souvenirs
و از آنان برای خویش یادگاری خواهم ساخت،
For where she goes I got to be
زیرا هر جا که او رود من باید که آنجا باشم.
The meaning of my life is
معنای زندگی من است

She
او،
She
او.
The meaning of my life is
معنای زندگی من است 
She
او.

هیچ نظری موجود نیست: