۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

بهار من

هنوز بعد از گذشت سه هفته از اسباب کشی، نمیشه گفت که جابجا شدیم! واقعیتش اینجور که به نظر میاد انگار هفته هاست که از تمام دنیا بی خبریم. به رادیو های محلی هموطنان در اینجا گاهگداری توی ماشین گوش میکنم ولی معمولاً توی خونه کمتر فرصت اینکار دست میده. توی این مدت اخیر بواسطه ی نبودن امکان تماشای تلویزیون به خصوص آخر هفته ها رادیو رو باز میذارم تا در میون دغدغه ی روزمرگیها برای خودش دیلینگ دیلینگی بکنه. بعد ازظهرهای روز یکشنبه آقای تهرانی برنامه ی چند ساعته ای داره و ترانه های خوبی پخش میکنه. نمیدونم چرا هر وقت به این رادیو روزهای یکشنبه گوش میکنم، به یاد رادیوی خودمون اون قدیم قدیما میفتم! زمان عجب سریع میگذره، ده سال گذشت! یادمه اون وقتا تعداد زیادی رادیو روی نت نبودند و دوستان از تمام دنیا چه استقبالی میکردند، با اینکه حتی برنامه هامون روی اینترنت زنده هم نبود و فقط هفته ای یک بار به روزش میکردیم. چه روزایی بودند... بله، خلاصه ی کلام دیروز در آمد و شدها این ترانه ی زیر رو از رادیو شنیدم. صدای گرم زنده یاد عماد رام و ترانه ی لطیف بهار من، من رو با خودش به سالها قبل برد... روحش شاد باد!


عماد رام - بهار من

چرا تو جلوه ساز این ، بهار من نمی شوی

چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی

بهار من گذشته شاید

شکوفه ی جمال تو ، شکفته در خیال من
چرا نمی کنی نظر ، به زردی جمال من

بهار من گذشته شاید

تو را چه حاجت ، نشانه ی من
تویی که پا نمی نهی به خانه ی من
چه بهتر آن که نشنوی ترانه ی من

نه قاصدی که از من آرد ، گهی به سوی تو سلامی
نه رهگذاری از تو آرد ، برای من گهی پیامی

بهار من گذشته شاید

غمت چو کوهی ، به شانه ی من
ولی تو بی غم از غم شبانه ی من
چو نشنوی فغان عاشقانه ی من

خدا تو را از من نگیرد ، ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریه ام ، کنون که شمع بزم غیری

بهـار من گذشته شاید

چرا تو جلوه ساز این ، بهار من نمی شوی

چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی

بهار من گذشته شاید

شکوفه ی جمال تو ، شکفته در خیال من
چرا نمی کنی نظر ، به زردی جمال من

بهــــار مــــــن گذشــــته شـــــاید

هیچ نظری موجود نیست: