۱۳۸۵ اسفند ۲۳, چهارشنبه

شهر غم

ستار - شهر غم

خسته و در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سياه تره
زندگی زندون سرد كينه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره

چی می شد اون دستای كوچيك و گرم
رو سرم دست نوازش می كشيد
بستر تنهايی و سرد منو
بوسه ی گرمی به آتش ميكشيد

چی ميشد تو خونه ی كوچيك من
غنچه های گل غم وا نمی شد
چی ميشد هيچكسی تنهام نمی ذاشت
جز خدا هيچكسی تنها نمی شد

من هنوز در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سياه تره
زندگی زندون سرد كينه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره

من هنوز در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سياه تره
زندگی زندون سرد كينه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره

هیچ نظری موجود نیست: