۱۳۸۵ آبان ۲, سه‌شنبه

خود بودن

پسرم ، اگر کسی بهت گفته که زندگی راحته، مطمئن باش که فقط خواسته سرت رو شیره بماله! آدم هیچ وقت نمیتونه توی زندگی همه رو راضی نگه داره و بالاخره لحظاتی توی زندگیه همه هست که دیگران ممکنه از آدم برنجند... اون چیزی که از اهمیت خاصی برخورداره اینه که سعی کنی توی زندگی خودت باشی و حاضر باشی برای این خود بودن بها پرداخت کنی! همه ی ما رو به زور توی این دنیا آوردند و بهمون گفتند که آش کشک خاله است: بخوری پاته نخوری پاته! ولی حالا که اومدیم، حالا که هستیم! چه باید کرد؟ باید هر بار که مشکلات زیاد میشند، فرار کرد؟ یا باید سوخت و ساخت، و سعی کرد از این زندگی به نحو احسن لذت برد، چون شاید دیگه به این دنیا برنگردیم؟! باید قدر امروز رو دونست چون دیروز گذشت و فردا اومدنش نامعلومه؟!... پسرم، قدر لحظه هاتو توی زندگیت بدون که دیگه هیچ کدومشون بر نمیگردند... قدر اونایی رو که دوستشون داری و دوستت دارند رو بدون، چون هر باری که می بینیشون، ممکنه آخرین بار باشه... زندگی "نامرد" تر از اونییه که حتی میتونی تصورش رو بکنی... خیلی نامرد تر!

هیچ نظری موجود نیست: