
اصلاً دلم نمیخواست که امروز رو صبح زود بیام، و از شما چه پنهون با خودم فکر میکردم که "بیخیال این جلسۀ خسته کننده ، عموناصر!" ولی باز گفتم که صورت خوشی نداره و بهتره که آدم بره!... وقتی وارد اتاق کنفرانسمون شدم و ظرف پر از شیرینی مخصوص که تصادفاً امروز در این مرز بوم همه مشغول به تناولش هستن، رو دیدم بازم دو ریالی نیفتاد! فکر کردم که جناب رئیس امروز از سر کرَم خواسته که حال درست و حسابی به کارمنداش بده و لابد خودش هم میدونسته که موضوع این جلسه خیلی کسل کننده است و به این طریق خواسته جبران بکنه :) ولی وقتی شروع به صحبت کرد و گفت که در واقع امروز فقط به خاطر "یک نفر" اینجا هستیم، تازه صدای دوزاریی که جیرینگ افتاد، به سمعم رسید... :) داشتن همکارهای خوب و باصفا توی این دور و زمونه جداً نعمتیه، مگه نه؟ :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر