۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

ریاضیات زندگی

یادتون میاد اون قدیم قدیما وقتی مدرسه میرفتیم، گاهی اوقات برای درس خوندن چه شور و شوقی داشتیم و گاهی اوقات هم حالمون از هر چی درس و کتاب بود به هم میخورد؟ ولی همه یک جور نبودیم، مثل الان هم و مثل همیشه... بعضی ها فارسی رو دوست داشتن، بعضی ها علوم رو و بعضی ها هم به قول زبون جوونا با ریاضیات حال میکردن. ریاضیات با اون همه مفاهیم و اصطلاحاتش، اون همه مسائلی که برای حل کردن بهمون میدادن، بعضی وقتها موقعی که موفق به حلشون میشدیم چه لذت و شعفی بهمون دست میداد! از اون همه ریاضیاتی که توی این همه سال خوندم، اونایی رو که توی دوره دبیرستان یاد گرفتم، به طرز معجزه آسایی هنوز توی ذهنم باقیه... انگار که همین دیروز بود که آقای ا. داشت بهمون رسم منحنی رو یاد میداد و چقدر شیرین بود. اون موقعها از این ماشین حسابهای مدرن امروزی خبری نبود که در آن واحد منحنی رو برات رسم کنه: باید تمام ماکزیمم ها و مینیمم ها رو خودت پیدا میکردی و بعد یک سری نقاط رو هم ما بینشون مشخص میکردی و در انتها حدوداً رسمش میکردی.آخرش این امید رو داشتی که محاسباتت درست بوده باشه و منحنیت کامل...
آیا زندگی ما آدمها هم قابل قیاس با رسم این منحنی ها نیست؟ توابعی سخت و پیچیده رو بهمون میدن و میگن رسم کنید و ما در بهترین شرایط شاید فقط تصوری از شکل و شمایلش داریم. تازه باید شکرگزار باشیم اگر تابع داده شده اصولاً درست بوده باشه و اصلا جوابی داشته باشه و قابل رسم باشه! ...نمیدونم، اول هفته انگار زیادی عمیق توی کنه مسائل دنیوی رفتم، شاید هم به خاطر اینه که احساس میکنم در منحنی زندگیم نقطه عطفی به وجود اومده و باید پذیرفتش...همه ی ما آدمها اینطور که به نظر میاد تنها به دنیا میایم، تنها زندگی میکنیم و تنها از این دنیا خواهیم رفت...توهمات رو باید کنار گذاشت، عموناصر: زندگی همینه :(

هیچ نظری موجود نیست: