۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه

الا یا ایهالاحساس!

ترجمه کردن بعضی از کلمات به زبون دیگه اصلاً کار ساده ای نیست و هر چقدر هم که سعی و تلاش میکنی تا اصالت معنا حفظ بشه باز هم بیفایده است! یا باید از خیرش گذشت که اون هم در بیشتر موارد یعنی حذف یک مطلب و یا اینکه باید به شکلی تشریحش کرد. اگر الآن به جای زبون شیرین مادری از زبون قطبی ها در اینجا استفاده میکردم، با گفتن یک کلمه میتونستم بیانگر این مطلب باشم که: مثل بچه ایی که از سر خوشحالی سر از پا نمیشناسنه و دوست داره به طریقی این شعف رو با اولین کسی که میبینه تقسیم کنه، حالا چه به درست چه به غلط، و بزرگتری از راه میرسه و با یک چشم غره به اون میفهمونه که هر حرفی رو هر جایی نمیزنند... و بچه شاید لبی هم وربچینه و از روی معصومیت سر رو از در شرم به زیر بندازه... همه ی اینها از در احساساته و بس!
دوست خوبی میگفت: " داشتن احساسات نشانه ی زنده بودنه و بدون اون شاید زندگی کاملاً بدون مفهوم باشه، ولی متأسفانه زیادیش و نوع کنترل نشده اش همیشه بیگدار به آب میزنه! به ملتهایی نگاه بکن که از روی احساسات اخذ تصمیم کردن و شاید به همین واسطه جنایتهای بسیار بزرگی رو مرتکب شده باشند." راستش رو بخواید حرفش اصلاً دور از واقعیت نیست. وقتی آدم به احساساتش اجازه بده که جلوتر از خودش حرکت کنند، معمولاً در انتها نتایج خوبی رو با خود همراه نخواهد داشت، و این نه تنها زندگی خود آدم رو تحت تأثیر قرار میده بلکه میتونه زندگی اطرافیان رو چه بسا حتی دگرگون بکنه! بنابرین گاهی اوقات باید به احساسات گفت که "الا یا ایهالاحساس، پیاده شو تا به هم بریم، رفیق!"...:)

۲ نظر:

جهانگرد گفت...

سلام عم ناصر عزیز مجددا عیدت مبارک سال خوبی داشته باشی مثل اینکه سال خوبی باشد چرا که از ابتدا به سراغ کنترل احساسات واین قضایا رفته اید برای پیش رفت بهتر موفق باشید

amunaaser گفت...

سلام جهانگرد جان!
داشتم نگرانت میشدم، جون یک مدت خبری ازت نبود :) تو هم امیدوارم سال خوبی داشته باشی. تا اینجاش که سال بدی به نظر نمیاد... به دوستی میگفتم انگار از این بهتر نمیشه...:)

شاد باشی