۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

اولین ارکیده

وقتی این قطبی ها به کسی میگند که "دستان سبز" داره، منظورشون اینه که ارتباط خاصی بین شخص و گل و گیاه وجود داره! یعنی کسایی که دست به هر گیاهی که میزنند، انگار معجزه وار جون میگیره و روزبه روز بزرگتر میشه! تا اونجاییکه میدونم، دستام هیچ وقت سبز نبوده و اصولاٌ زیاد هم دنبال نگهداری از گل در محیط خونه نبوده ام، تا حالا هم خیلی کم پیش اومده که برای خونه گلی برای نگهداری توی گلدون بخرم... ولی در هر صورت دوستان و رفقا گاهی آدم رو شرمنده میکنند و سبز موجود زنده ای رو به ارمغان میارند که به هر حال باعث میشه آدم دیگه هفته ای یک بار هم شده یه سری بهشون بزنه، آبی بهشون بده و خاکی از برگهاشون بزدایه... هفته ی پیش به دلیل مشغله ی زیاد، این دوستان سبزم رو در خونه فراموش کرده بودم. مشغول گردگیری بودم و به سراغ پنجره ی اتاق خواب رفتم. یک دفعه چشمم به این رفیق سبز قدیمیم افتاد که مدتها بود پشت پرده ی اتاق خواب شاید حتی به دست فراموشی سپرده شده بود. گلهاش مدتها بود که ریخته بودند و چند برگ سبزی ازش باقی مونده بودند که نشونه ی زنده بودنش بودند. در کمال حیرتم دیدم که بعد از گذشت بیش از یک سال دو تا گل تازه داده بود! باورم نمیشد! یعنی مگه میشه که ارکیده بعد از این همه وقت دوباره گل بده؟! چونکه همش فکر میکردم که بالاخره دیر یاد زود این هم مثل بقیه خشک میشه و ما بین باقی زباله ها باید مدفون بشه... بعد یادم افتاد که این اولین گلیه که بهش داده بودم و میون تمامیه گلایی که اومدند و رفتند، هنوز استوار بر سر جای خودش ایستاده، غنچه میده و گل میکنه... اولین ارکیده... اولین ارکیده ی عزیز من...

هیچ نظری موجود نیست: