۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

قرارداد "دست اول"

از روزی که پامون رو به این خطه گذاشتیم، همه اش صحبت از مشکل مسکن بوده! ولی باید اعتراف کنم که سالهای اخیر این معضل برای مردم به مراتب بدتر شده. این رو البته به واسطه ی تجربه ی شخصی خودم در این رابطه میگم، یعنی چند سال پیش که مدتی "بی خانمان" شده بودم و شدیداً دنبال خونه میگشتم، متوجه شدم که گیر آوردن یک چهاردیواری با سقفی بالای سر چقدر مشکل میتونه باشه! جوونای بیچاره که میخوان روی پاهای خودشون بایستند و در یک آلونکی زندگی مستقل خود رو آغاز کنند، مجبورند که چندین سال به ناچار پیش پدر و مادر بمونند... خلاصه که پسر عزیزم، انگار این دوره ی انتظارت به سر اومد و امروز با خبری که بهم دادی جداً از ته دل خوشحالم کردی...:)

۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

سکوت شکسته

محمد اصفهانی - مهر و ماه

یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم؟
به که گویم این راز؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز

۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه

یک سوزن به خودت بزن...

برعکس خیلی از جوونای امروزی در وطن، مدت زیادی رو با خانواده زندگی نکردم و خیلی زود مجبور شدم که ترک خانه و کاشانه کنم. با اینکه اون مدتی که در پناه پدر و مادر زندگی کردم زیاد طولانی نبود ولی یک سری حرفها و نصیحتها انگار در مغزم حک شدند و همیشه در ذهنم میچرخند. یادمه همیشه بهم میگفتند: یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران! واقعاً که چقدر این ضرب المثل قدیمی ما پر معناست. متأسفانه خیلی از همنوعان به این مسئله اصلاً فکر نمی کنند و به عبارتی دیگه "از خودشون کور هستند و از دیگری بینا"! از دیگران مرتب ایراد میگیرند ولی کارهای خودشون رو به هیچ وجه نمی بینند، و از اون بدتر دیگران رو به راحتی میتونند برنجونند، بدون اینکه طاقت یک هزارم همون کارها رو از جانب دیگران در حق خودشون داشته باشند!